محل تبلیغات شما



ویژه نامه مکتب اصالت کلمه ٢ _ آنتولوژی فرامتن نویسان ایران/با پیش سخن از #مهسا_جهانشیری و #مهرمینا_محمدپور و با آثاری از بنیانگذار مکتب اصالت کلمه و آغازگر ژانر فرامتن استاد #آرش_آذرپیک و #مهسا_جهانشیری #فاطمه_عربیه #لاله_پارسا , #آریو_همتی, #الناز_عباسی , #ثنا_صمصامی,#نیلوفر_مسیح, #مهرمینا_محمدپور, #مارال_مولانا,#ستی_سارا_سوشیان,#حبیبه_عزیزی, #سمیه_کریمی ,#زهرا_محمد_آذری, #عاطفه_دادویی , #طاهره_ ,#الهه_محقق, #زرتشت_محمدی , #سلوی_صفری , #میلانا_میسان,
گروهی از معنی شناسان برای کلمات و جملات قایل به معنای ثابت و گروهی قایل به معنای متغیرند , اما معنی شناسی عمیق گرا در این میان قایل به اصل حقیقت عمیق در مورد معنی کلمات و جوهره معنایی است, بدین ترتیب هر کلمه ای در عین حال که یک یا چند بعد ثابت معنایی دارد می تواند بی نهایت ابعاد متغیر معنایی با حفظ و همراهی همواره ی بعد ثابت داشته باشد .در واقع در این نوع نگاه تمامی معانی آشکار و پنهان یک واژه در بار ژنتیکی آن کلمه و در جوهره معنایی آن موجود بوده و به
ای حافظ جان ، شاخ نبات آمده است پیمانه کشان ،آب حیات آمده است هر واژه ستاره ایست،اما امروز در شهر سخن ،مانگ هلات آمده است!
استاد آرش آذرپیک، فرزند محمدرسول، نویسنده، نظریه‌پرداز و بنیانگذارِ مکتب ادبی اصالت کلمه است. به قول خود ایشان اجدادِ آب و گلی‌شان از ایل کلهر» و اجداد جان و دلی‌شان همه‌ی انسان‌های آزاده و فرااندیش در تمامیت تاریخ جهانند فراتر از هر نژاد و ملیت و. در بحبوحهی سالهای انقلاب اسلامی یعنی در۱۰ / ۱ / ۱۳۵۸، در شهر کرمانشاه دیده به جهان گشود و سراسر کودکیاش را در ایام جنگ و آوارگی گذراند، آن چنان که در حین فرار از بمباران به شدت زخمی شد و به مدت دو سال
فراشعر " از نسل آفتاب " گوش مرا صدای موسیقی باران پر کرده است، چه کسی می تواند تشنگی نگاهم را ترجمه کند؟
فراشعر " مراقبه شناور 2" میان دایره های تو در توی جوهری تو را ای اصلی ترین غریزه ای کمال ای عشق ای پدیده ی نور خواهی در باطن هر انسان میان متنی از جنس مکاشفه یافته ام گل سرخی که مرا اینگونه نوشته در من خودش را به شهادت رسیده است برای همین مرا مزار شهدای گمنام هم می گویند. ضمایر تو در تو خواب های طلایی و پژواک صدای خداوند در سینه ی هر انسان بازگشت همه به اصل خویش اصل من اما قدم زدن در جنس سومی به نام کلام توست وقتی همه را به نام خداوند و به عشق می
فراشعر "کلمه پدیدار صندلی " فاطمه عربیه ابعاد مرا در خود نشسته جهان با همه عظمتش چهارپایه را هم افزا در عین خود افزایی خود افزا در عین هم افزایی تقسیم شده است وزن جهان را بر چهار چهار پایه از من مرا یعنی هم افزایی پایه ها مرا راحتی جهان وقتی در من تاب می خورد جلو عقب جلو عقب
فراشعر "عشق از سینه مرداب هم متولد می شود " آریو همتی زمستان : قهوه تلخ کتاب حافظ قلب زن هنوز هم زخمی داشت به عمق اندام شکسته گیتارش دانه های برف تجلی بارش در غوغای خون بازی پرواز را از اسطوره پنجره خط خورد 《 لعنتی دست بردار وقتی دود می شوی خود را و خانه را دود خواهی شد 》 پژواک جنون هنوز هم دستانش وقتی که می خواست بزند جان داشت 《ابعاد چشمانم را گم شو ، تا ترا هم ذره ذره دود نکرده ام 》 .قلب راوی می گیرد 《چقدر جای انگشتانش صورتت را چقدر صورتت را جای انگشتانش
فراشعر " خاورمیانه " مهسا جهانشیری و من در میان بغض و باروت! گلویم را با دستهای خسته از نبرد می فشارم؛ و در هیجانی نگران کننده خودم را از میان هزاران فسیل هزاران مرده ی بی خاک در دل چاله، چاله های آب های راکد و روانم در دل دشت های بی زبانم بالا می آورم سیاه ؛ غلیظ در انتظار جرقه ای که با نیم نگاهی مرا به بهشت سوق دهد نه دره های خاکی جهنمی، که خاکسترم را برای تاج گذاری پادشاهان سرزمین های دور ارمغان می دهد .

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دختــــــــــر هابیل